بی بی
جون دلم گرفته باز، بگواز شب و قصه های دراز بگوبگو از اون آدمای بی ریادلاشون پر از گل اقاقیابگو از شاه پریون و ترنجاژدهای دوسر و ساحل گنجبی بی راستشو بگو، دنیا چی شد؟چرا اینجوری پر از تاریکی شد؟آخر و عاقبتامون یکی شدبی بی دنیا چرا هرکی هر کی شد؟تو که گفتی دیو و دد خیالیهخدامون همینجا این حوالیهپس چرا راستکی بد شدن همه؟آدمامون دیو و دد شدن همهچرا مثل قدیما صفایی نیست؟تو دل شهر سیا وفایی نیستقدیما بزرگتر احترامی داشتدزده حتی بی بی جون مرامی داشتمردامون مردای بازاری بودندنبال یاری بودن، کاری بودنزنامون عطر گلاب و چای و هلساده پوش و ساده گیر و ساده دلکسب و کارامون بی بی رونقی داشتگربمون حیا، سگه وق وقی داشتیکی بودش که به دادت برسهتو اداره ها، به کارت برسهچالمونو کسی چاهش نمیکرددستی از نونو کوتاهش نمیکرددلامون ناب بودن رودا پر آبجنگلامون سبز و رو حساب کتابروزی ماهیگیرو دریا میدادشبامون بوی خوش فردا میدادعشق تدریس بودن معلماشنه که لنگ نون شب، گیر معاشمرد و مردونگی بود، حقوقی بودفردین و تختی، آقا وثوقی بودهرکی هرچی کاشت همونو برمیداشتنه که برداره از اونچی که نکاشتحالا اما بی بی شهر شلوغ شدهعشقا کشکی، قصه ها دروغ شدهنمیدونم چرا آدماش بدنانگاری قید خدارو هم زدنبی بی جون کاشکی که برگردیم عقبواسه یک ثانیه حتی یک وجبدوباره بو بکشم چارقدتوگل
بگیرم سر تا پا و قدتوبی بی جون بیخیالش حالم بدهفاز غصه به دلم دیگه ندهدنیامون که بد شد و رفت تو کتاببی بی قربون چشات بگیر
بخوابمحمد رضا گرکانی ۱۴۰۰ درود ای ایران...
ادامه مطلبما را در سایت درود ای ایران دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : smrg بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 6 تير 1401 ساعت: 1:27